کد مطلب:7895 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:328

طاوس بهشتيان
مقاله
طاوس بهشتيان





مؤلف ارجمند كتاب مكيال المكارم، در بخش چهارم كتاب خود جمال و زيبايي حضرت مهدي(ع) را به عنوان يكي از ويژگي ها و خصايص آن حضرت كه مايه لزوم دعا براي ايشان است، برشمرده و مي نويسد:

بدان كه مولاي ما حضرت صاحب الزمان(ع) زيباترين و خوش صورت ترين مردم است؛ زيرا كه شبيه ترين مردم به پيغمبر اكرم (ص) مي باشد.1

از بررسي روايات و مطالعة حكايات نيك بختاني كه توفيق زيارت آن امام را يافته اند نيز برمي آيد كه قامت و رخسار نازنين امام عصر(ع) در كمال زيبايي و اعتدال بوده و جزء جزء سيماي مباركش دل ربا و خيره كننده است:



قيامت قامت و قامت قيامت

قيامت كرده اي اي سرو قامت

مؤذن گر ببيند قامتت را

به قد قامت بماند تا قيامت

آري، همين قامت رعنا و رخسار دل ربا بوده است كه موجب شده هزاران عاشق دل سوخته هر صبح و شام با زاري و التماس از خداي خود بخواهند كه:

أَللَّهُمّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ وَ الغُرَّةَ الحَميدَةَ وَاكحَلْ ناظِري بِنَظَرَةٍ مِنّي إلَيْهِ.

خداوندا! آن چهره زيبا و جمال دل آرا را به من بنماي و ديدگان مرا با يك نگاه به او روشن ساز.

آن حضرت، افزون بر همة زيبايي هاي ظاهري، جامع همة كمالات روحي و سجاياي اخلاقي نيز هست و همين امر نيز موجب شده كه ايشان از نظر خلق و خو نيز شبيه ترين مردم به پيامبر گرامي(ص) باشد.



سيماي ظاهري



روايات فراواني در توصيف جمال دل آراي آخرين حجت خدا، حضرت مهدي(ع) وارد شده است كه در مجموع مي توان آنها را به دو بخش تقسيم كرد:

دسته اول، رواياتي كه به توصيف كلي سيرت و صورت آن حضرت بسنده كرده و از ايشان به عنوان شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص) ياد نموده اند كه از آن جمله مي توان به روايات زير اشاره كرد:

1. از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده است كه پيامبر گرامي اسلام(ص) فرمودند:

المَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي، إسْمُهُ إسمي، و كُنْيَتُهُ كُنْيَتي، أشْبَهُ النَّاسِ بي خَلْقاً و خُلْقاً...2.

مهدي از فرزندان من است. اسم او اسم من و كنية او كنية من است. او از نظر خَلق و خُلق، شبيه ترين مردم به من است.

2. احمد بن اسحاق بن سعد قمي مي گويد: از امام حسن عسكري(ع) شنيدم كه مي فرمود:

ألْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي لَمْ يُخْرِجْني مِنَ الدُّنْيا حَتّي أَرانيَ الخَلَفَ مِنْ بَعْدي، أشْبَهَ النّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) خَلْقاً و خُلقاً...3.

سپاس از آن خدايي است كه مرا از دنيا نبرد تا آنكه جانشين مرا به من نشان داد، او از نظر آفرينش و اخلاق شبيه ترين مردم به رسول خداست.

با توجه به اين روايات مي توان همة خصال و صفاتي را كه در قرآن و روايات به پيامبر گرامي اسلام(ص) نسبت داده شده است، به وجود مقدس امام مهدي(ع) نيز نسبت داد.

قرآن كريم در آيات متعددي به توصيف پيامبر خاتم(ص) پرداخته و آن حضرت را به دليل ويژگي هاي برجسته و منحصر به فردش ستوده است كه از آن جمله مي توان آيات زير را برشمرد:

1. در نخستين آيه خداوند كريم، ويژگي نرم خويي پيامبر اكرم(ص) را يادآور شده و مي فرمايد اگر اين چنين نبودي مردم از پيرامون تو پراكنده مي شدند:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْكُنْتَ فَظّاً غَليظَ القَلْبِ لانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ...4.

پس با بخشايشي از [سوي] خداوند، با آنان نرم خويي ورزيدي و اگر درشت خويي سنگ دل مي بودي، از دورت مي پراكندند... .

2. در آيه اي ديگر، خداوند متعال به دل سوزي، احساس مسئوليت، خيرخواهي و مهر و محبت بي پايان رسول خاتم(ص) نسبت به امتش اشاره كرده، مي فرمايد:

لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتمْ حَريصٌ عَلَيْكُم بِالمُؤْمِنينَ رَئوفٌ رَحيمٌ.5

بي گمان پيامبري از [ميان] خودتان نزد شما آمده است كه هر رنجي ببريد، بر او گران است. بسيار خواستار شماست؛ با مؤمنان، مهرباني بخشاينده است.

3. يكي ديگر از آيات قرآن، رحمت بودن پيامبر اكرم نسبت به همة جهانيان را مورد توجه قرار داده، مي فرمايد:

وَ ما أَرسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ.6

و تو را جز رحمتي براي جهانيان، نفرستاده ايم.

4. آية ديگري از قرآن در مقام ستايش خلق و خوي بي نظير پيامبر اسلام(ص) مي فرمايد:

وَ إنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ.7

و به راستي تو را خويي است سترگ.

با توجه به آنچه گذشت مي توان گفت: خاتم اوصيا نيز چون خاتم پيامبران مظهر نرم خويي، دلسوزي، خيرخواهي، مهر، محبت، گذشت و خلق و خوي شايسته و سترگ بوده و رحمتي براي همة جهانيان است.

رواياتي كه به توصيف ويژگي هاي سيرت و صورت پيامبر اكرم پرداخته اند نيز فراوان اند، كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

در روايتي كه از امام محمد باقر(ع) نقل شده ويژگي هاي ظاهري پيامبر خاتم(ص) چنين توصيف شده است:

رخسار پيامبر خدا سپيد آميخته به سرخي و چشمانش سياه و درشت و ابروانش به هم پيوسته، و كف دست و پايش پر گوشت و درشت بود؛ بدان سان كه گويي طلا بر انگشتانش ريخته باشد. استخوان دو شانه اش بزرگ بود، چون به كسي روي مي كرد به خاطر مهرباني شديدي كه داشت با همه بدن به جانب او توجه مي نمود. يك رشته موي از گودي گلو تا نافش روييده بود، انگار كه ميانة صفحة نقرة خالص خطي كشيده شده باشد. گردن و شانه هايش به سان گلاب پاش سيمين بود. بيني كشيده اي داشت كه هنگام آشاميدن آب نزديك بود به آب برسد. هنگام راه رفتن محكم قدم برمي داشت كه گويا به سرازيري فرود مي آيد، باري، نه قبل و نه پس از پيغمبر خدا كسي مثل او ديده نشده است.8

دسته دوم، رواياتي كه خصال و سيماي امام مهدي(ع) را به تفصيل بيان كرده و ويژگي هاي آن حضرت را يك به يك برشمرده اند. برخي از رواياتي كه در اين زمينه وارد شده به شرح زير است:

از پيامبر گرامي اسلام(ص) در توصيف آن حضرت روايت شده است كه:

ألمَهديُّ طاوُوسُ أَهْلِ الجَنَّةِ وَجُهُه كَالقَمَرِ الدُّرّي عَلَيهِ جَلابِيبُ النُّورِ.

مهدي طاوس اهل بهشت است. چهرة او مانند ماه درخشنده است. بر [بدن] او جامه هايي از نور است.

امام باقر(ع) از پدرش، از جدش روايت مي كند كه امام علي(ع) روزي، در حالي كه بر بالاي منبر بود، فرمود:

يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدي في آخِرِالزَّمانِ أبْيَضُ اللَّون، مُشْرَبٌ بِالحُمْرَةِ، مَنْدَحُ [مَبْدحُ] البَطْنِ، عَريضُ الفَخْذَينِ، عَظيمُ مَشاشِ المَنْكَبَينِ، بَظَهِرهِ شامَتانِ؛ شامَةٌ عَلي لَونِ جِلْدِهِ و شامَةٌ عَلي شِبْهِ شامَةِ النَّبِّي(ص)... .9

از فرزندان من در آخرالزمان مردي ظهور مي كند كه رنگ [صورتش ]سفيد متمايل به سرخي و سينه اش فراخ و ران هايش ستبر و شانه هايش قوي است و در پشتش دو خال است، يكي به رنگ پوستش و ديگري مشابه خال پيامبر اكرم(ص).

امام رضا(ع) نيز در بيان صفات و ويژگي هاي امام عصر(ع) مي فرمايد:

إنَّ القائِمَ هُوَ الذَّي إذا خَرَجَ كانَ في سِنِّ الشُّيوُخِ وَ مَنْظَرِ الشباب، قوِيّاً في بَدَنِه حَتّي لَوْ مَدَّ يَدَهُ إلي أعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلي وَجْهِ الأرْضِ لَقَلَعَها و لَوْصاحَ بَيْنَ الجِبالِ لَتَدَكْدَكَتْ صُخُوُرها.10

قائم كسي است كه در سن پيرمردان و با چهرة جوانان قيام كند و نيرومند باشد تا بدانجا كه اگر دستش را به بزرگ ترين درخت روي زمين دراز كند آن را از جاي بركند و اگر بين كوه ها فرياد برآورد صخره هاي آن فروپاشد.

آن حضرت در روايت ديگري، در پاسخ اباصلت هروي كه از ايشان مي پرسد: «نشانه هاي قائم شما به هنگام ظهور چيست؟» مي فرمايد:

عَلامَتُهُ أنْ يَكُونَ شَيْخَ السِّنِّ، شابَّ المَنْظَرِ، حَتّي أنَّ النّاظِرَ إِلَيهِ لَيَحْسَبَهُ ابْنَ أرْبَعينَ سَنَةً أوْ دُونَها و إنَّ مِن عَلاماتِه أَنْ لايَهْرَمَ بِمُرُورِ الأَيّامِ وَ الليَّاليَ حَتّي يَأتِيَهُ أجَلُهُ.11

نشانه اش اين است كه در سن پيري است ولي منظرش جوان است به گونه اي كه بيننده مي پندارد چهل ساله و يا كمتر از آن است و نشانة ديگرش آن است كه به گذشت شب و روز پير نشود تا آنكه اَجَلش فرا رسد.

امام صادق(ع) نيز آن حضرت را اين گونه توصيف مي كند:

لَيْسَ بالطَّويل الشّامِخِ وَلا بالقَصيرِ اللّازقِ بَلْ مَرْبُوعُ القامَةِ، مُدَوَّرُ الهامَّةِ، واسِعُ الصَّدْرِ، صَلتُ الجَبينِ، مَقْروُنُ الحاجِبَيْنِ، عَلي خَدِّهِ الأَيَمنِ خال «كأَنَّهُ فُتاتُ المِسْكِ عَلي رَضْراضَةِ العَنَبرِ.12

ميانه بالا، نه بسيار بلند قد و نه بسيار كوتاه قد، صورتي گرد، سينه اي فراخ، پيشاني سفيد، ابرواني به هم پيوسته، خالي به گونة راستش، چون دانة مشك كه بر قطعة عنبر سائيده باشد.

ابراهيم بن مهزيار نيز كه به شرف ملاقات امام مهدي(ع) رسيده است، در بيان خصال آن امام مي گويد:

او جواني نورس و نوراني و سپيد پيشاني بود با ابرواني گشاده و گونه ها و بيني كشيده و قامتي بلند و نيكو چون شاخة سرو و گويا پيشاني اش ستاره اي درخشان بود و برگونة راستش خالي بود كه مانند مشك و عنبر برصفحه اي نقره اي مي درخشيد و بر سرش گيسواني پرپشت و سياه و افشان بود كه روي گوشش را پوشانده بود و سيمايي داشت كه هيچ چشمي برازنده تر و زيباتر و با طمأنينه تر و باحياتر از آن نديده است.13



خصال روحي



در مورد سجايا و مكارم اخلاقي امام مهدي(ع) نيز روايات متعددي از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

2ـ1. «ابن حماد» در كتاب خود از يكي از راويان اهل سنت در مورد ويژگي هاي امام مهدي(ع) چنين نقل مي كند:

عَلامَةُ المَهدِيّ أن يَكُوَن شَديداً عَلَي العُمّالِ جواداً بِالمالِ رَحيماً بِالمَساكِين.14

نشانة مهدي اين است كه بر كارگزاران [دولت خويش] سخت گير، بسيار بخشنده و با مستمندان مهربان است.

2ـ2. امام صادق(ع) نيز در پاسخ اين پرسش كه امام(ع) چگونه شناخته مي شود، مي فرمايد:

بالسَّكينةِ و الوَقارِ [...] وَ تَعرِفُهُ بِالحَلالِ و الحَرامِ وَ بِحاجةِ النّاسِ إلَيهِ و لايَحْتاجُ إلي أَحَدٍ.15

[امام را] با آرامش و وقار [...] و نيز با حلال و حرام و نيازمندي مردم به او، در صورتي كه او خود به هيچ كس نياز ندارد [مي توان شناخت].

3. امام رضا(ع) در بيان ويژگي كلي امامان معصوم(ع)، سخنان ارزشمندي دارند، كه براساس آن مي توان به توصيف امام مهدي(ع) نيز پرداخت، آن حضرت مي فرمايد:

يَكونُ أَوْلي بِالنّاسِ من أَنْفُسِهِمْ، و أَشفَقَ عَلَيْهِمْ مِنْ آبائِهِمْ و أمَّهاتِهِمْ و يَكُونُ أشَدَّ النّاسِ تَواضُعاًللّهِ عزّوجلّ، و يَكوُنُ آخَذَ النّاسِ بِما يَأمرُ بِهِ و أَكَفَّ النّاسِ عَمّا يَنهي عَنُه.16

او به مردم از خودشان سزاتر و از پدران و مادرانشان براي آنها دل سوزتر است. او از همة مردم در برابر خدا متواضع تر، و در عمل به آنچه خود بدان فرمان مي دهد، سخت كوش تر، و در دوري گزيدن از آنچه كه خود از آن نهي مي كند، خوددارتر است.

4. آن حضرت در ادامه مي فرمايد:

دَلالَتُهُ في خِصلَتَينِ: فِي العِلمِ وَ استِجابَةِ الدَّعْوَةِ و كُلِّ ما أَخْبَر بِهِ من الحَوادِثِ التَّي تَحْدُثُ قبل كَوْنِها، فَذلِكَ بَعهدٍ مَعهُودٍ إِلَيهِ مِنْ رَسُولِ اللّهِ صَلّي اللّه عليه واله تَوارَثَهُ عَنْ آبائِهِ عَنهُ عَليهِ السَّلامُ.17

او با دو نشانه شناخته مي شود: دانش [بي كران] و استجابت دعا و اينكه او از همه رويدادهايي كه واقع مي شوند، پيش از وقوعشان خبر مي دهد. همه اينها به سبب پيماني است كه از سوي پيامبر خدا با او بسته شده و وي آن را به وسيله پدران خود از آن حضرت به ارث برده است.

توصيف سيماي ظاهري و خصال روحي حضرت بقية الله الاعظم ـ ارواحنا له الفداء ـ را با بخشي از كتاب منتهي الآمال مرحوم شيخ عباس قمي به پايان مي بريم.

اين محدث بزرگ مفاد روايات مختلفي را كه در توصيف آن حضرت وارد شده، گردآورده و در بيان اوصاف ايشان مي نويسد:

همانا روايت شده كه آن حضرت شبيه ترين مردم است به رسول خدا(ص)، در خَلق و خُلق، و شمايل او شمايل آن حضرت است. و آن چه جمع شده از روايات در شمايل آن حضرت، آن است كه آن جناب ابيض (سفيد) است كه سرخي به او آميخته و گندم گون است كه عارض شود آن را زردي از بيداري شب و پيشاني نازنينش فراخ و سفيد و تابان است و ابروانش به هم پيوسته و بيني مباركش باريك و دراز كه در وسطش في الجمله انحدابي (برآمدگي) دارد و نيكورو است و نور رخسارش چنان درخشان است كه مستولي شده بر سياهي محاسن شريف و سر مباركش، گوشت روي نازنينش كم است. بر روي راستش خالي است كه پنداري ستاره اي است درخشان، «وَ علي رأسه فرق بين وفرتين كأنّه ألف بين واوين» ميان سرش فرقي گشوده شده مانند الفي كه ميان دو واو نشسته باشد، ميان دندان هايش گشاده است. چشمانش سياه و سرمه گون و در سرش علامتي است، ميان دو كتفش عريض است، و در شكم و ساق مانند جدش اميرالمؤمنين(ع)، است.

و وارد شده: «اَلمَهديّ طاوُوسُ أَهلِ الجَنَّةِ وَجهُهُ كَالقَمَرِ الدُّرّي عَلَيهِ جَلابِيبُ النُّورِ»؛ يعني حضرت مهدي(ع)، طاووس اهل بهشت است. چهره اش مانند ماه درخشنده است. بر بدن مباركش جامه هايي است از نور. «عَلَيهِ جُيوبُ النُّورِ تَتَوَقَّدُ بِشُعاعِ ضِياءِ القُدسِ»؛ بر آن جناب جامه هاي قدسيه و خلعت هاي نورانية ربانيه است كه متلاشي به شعاع انوار فيض و فضل حضرت احديت است. و در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغواني است كه شبنم بر آن نشسته و شدت سرخي اش را هوا شكسته و قدش چون شاخه بان درخت بيدمشك يا ساقة ريحان [است]، «لَيسَ بِالطَّويلِ الشّامِخَ وَ لا بِالقَصيرِ اللّازِقِ»؛ نه دراز بي اندازه و نه كوتاه بر زمين چسبيده. «بَل مَربُوعُ القامَةِ مُدوِر الهامَة»؛ قامتش معتدل و سر مباركش مدور [است]، «عَلي خَدِّهِ الأَيمَنِ خالٌ كأَنَّهُ فَتاةُ مِسكٍ عَلي رَضراضَهِ عَنبَرٍ»؛ بر روي راستش خالي است كه پنداري ريزه مشكي است كه بر زمين عنبرين ريخته [است]. «لَهُ سِمَتُ مارَأتِ العُيُون أَقصَدَ مِنهُ»؛ هيئت نيك و خوشي دارد كه هيچ چشمي هيئتي به آن اعتدال و تناسب نديده [است ]صلّي اللّه عليه و علي آبائه الطاهرين.18

با اميد به آن كه خداوند متعال از سر لطف و رحمت بي انتهاي خود، ديدار شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص) را نصيب ما بندگان بي مقدار خويش نيز فرمايد و همة ما را از عطر حضور آن يگانة دوران بهره مند سازد.



پي نوشت ها:



1. موسوي اصفهاني، سيدمحمدتقي، مكيال المكارم في فوائد الدعا للقائم(ع)، ترجمة سيد مهدي حائري قزويني، ج 1، ص 132.

2. الصدوق، محمد بن علي بن الحسين، كمال الدين و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 1، باب 25، ص 534 - 535، ح 1

3. همان، ج 2، باب 38، ص 118، ح 7.

4. سوره آل عمران (3)، آيه 159.

5. سوره توبه (9)، آيه 128.

6. سوره انبياء (21)، آيه 107.

7. سوره قلم (68)، آيه 4.

8. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، ج1، ص 443.

9. صدوق، محمدبن علي بن الحسين، همان، ج2، باب 57، ص 560، ح 18.

10. همان، ج 2، باب 35، ص 69، ح 8.

11. همان، باب 57، ص 558، ح 12.

12. اليزدي الحائري، علي، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب، ج 1، ص 475.

13. الصدوق، همان، ج 2، باب 43، ص 180 - 181، همچنين ر.ك: همان، ص 212 تا 213، حكايت تشرف علي بن ابراهيم مهزيار.

14. مؤسسة المعارف الاسلامية، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع)، ج1، ص 242، ح 152.

15. النعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة، باب 13، ص 242، ح 40.

16. اليزدي الحائري، علي، همان، ص 24.

17. همان.

18. قمي، شيخ عباس، منتهي الآمال، ج 2، ص 762.



ابراهيم شفيعي سروستاني - ماهنامه موعود شماره 55